مزینان
مزینان

مزینان

یلدای غریب!



این روزها حس می کنم تو را، دیگر کمتر بی تابی می کنم. میان این هجوم زندگی، گویی صدایم می کنی. گوش های ما به صدایت عادت نکرده، صدایت مبهم است! 

نمی دانم چرا اما قلبم نرم تر شده، اشک هایم بیشتر شده، چیزی اینجا در این پازل محبت تو کم است، گم شده. 

یکسال پیش بود که دعا کردم بندگی را یادم بدی، امسال دعایم مستجاب کردی اما باز چیزی کم است. می شود دعای امسالم را هم مستجاب کنی: 


"عاشقم کن. عاشق!"


یلدایم امشب بوی تو می داد، وقتی به نیتی که می دانی، تفالی زدم :


نشان اهل خدا عاشقیست با خود دار ... 

که در مشایخ شهر این نشان نمی‌بینم



الهی شهید شی ...



پی نوشت :

الهی شهید بشی حاج سعید و به قافله خوبان برسی ... این اولین چیزی بود که بعد از دیدن عکست به ذهنم رسید.