بسم الله الرحمن الرحیم |
|
|
|
شب بود |
|
در ساحل دریای سکر |
|
پشت دروازه های تاریک |
|
دلم گیر کرده بود |
|
من بود و من و دیگر هیچ نبود |
|
صدای امواج اما |
|
با دلم بازی می کرد |
|
|
|
چشم هایم سوی دیدن نداشت |
|
اما می شنیدم |
|
آرام و بی صدا |
|
فَإِذَا کَانَ عُمْرِی مَرْتَعاً لِلشَّیْطَانِ |
|
و ذکر لبم : فَاقْبِضْنِی إِلَیْکَ |
|
|
|
دلم اما هنوز برای کهف الحصین می تپید و |
|
غیاث المضطر المستکین |
|
ناگهان |
|
نوری تابید و ... |
|
تنزل الملائکه و الروح |
|
|
|
و |
|
بک یا الله ... |
|
بالحجت القائم ... |
|
|
|
چشم باز کردم و دیدم |
|
بر کرانه دریای رحمت الهی، |
|
منتظرم که دوباره دل به امواج بسپارم، |
|
در گرداب طوفان های سهمگین |
|
یا بگذرد |
|
یا بشکند |
|
|
|
تا دوست چه خواهد. |
نامهتان به من رسید
سخنتان را شنیدم
بله، به خدا
شما همان طور که گفتید
به اذن خدا
وعدهی راستین
و پیروزی آینده هستید
برادرانم
شما ریشههای تاریخ امت
و خلاصهی معنویت آن هستید
شما تمدن
فرهنگ
ارزشها
عشق
عرفان
و نماد مردانگی امتید
شما جاودانگی سرو در قلههایمان هستید
و فروتنی خوشههای گندم در دشتهایمان
شما همان سربلندی هستید
مانند کوههای سربلند لبنان
سرکش و قهار
شما پس از خداوند متعال مایهی امید و دلبستگی هستید
چنین بودهاید، هستید و خواهید ماند
پیشانیهای شما را میبوسم
که همه را سربلند کردید
دستان شما را میبوسم
که روی ماشهاند
و خداوند با آنها به سوی قاتلان انبیاء و فسادکنندگان در زمینش تیر میاندازد
پای شما را میبوسم
که در زمین ریشه دوانده
متزلزل نمیشود
و جابجا نخواهد شد
گرچه کوهها از جای بجنبند
برادرانم،
که جمجمههای خود را به خدا امانت دادهاید
و به دورترین نقطهی سپاه نگاه انداختهاید
پاسخ من به نامهی شما
تشکر است
که مرا به عنوان یکی از خود
و برادر خود پذیرفتید
چرا که شما همان فرماندهان
سروران
تاج سر
مایهی افتخار امت
و مردان خدایی هستید
که به وسیلهی آنها پیروز خواهیم شد
شما وسیلهی آزادی اسیران
آزادسازی خاک
و حافظ کیان کشور
آبرو
و شرف هستید
در جنگ ارادهها شکست نخواهیم خورد
و جنگ هر چه ادامه یابد ما آمادهایم
"سید یمانی"
از واضحات است که خواندن قرآن در هر روز و ادعیه مناسبه اوقات و امکنه در تعقیبات و غیر آنها و کثرت تردد در مساجد و مشاهد مشرّفه و زیارت علما و صلحا و همنشینی با آنها از مرضیات خدا و رسول(ص) است و باید روز به روز مراقب زیادتی بصیرت و انس به عبادت و تلاوت و زیارت باشد.
و بر عکس کثرت مجالست با اهل غفلت، مزید قساوت و تاریکی قلب و استیحاش از عبادت و زیارات است، از این جهت است که احوال حسنه حاصل از عبادات و زیارات و تلاوتها، به سبب مجالست با ضعفا در ایمان، به سوء حال و نقصان مبدّل میشوند، پس مجالست با ضعیف الایمان- در غیر اضطرار و برای غیر هدایت آنها - سبب میشود که ملکات حسنه خود را از دست بدهد، بلکه اخلاق فاسده آنها را یاد بگیرد: «جاالِسُوا مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اللّهَ رُؤْیَتُهُ، وَ یَزِیدُ فِى عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ، وَ یُرَغِّبُکُمْ فِى الاْآخِرَةِ عَمَلُهُ»
"العبد"
همه میدانند که «رساله عملیّه» را باید بنگرند و بخوانند و بفهمند و تطبیع عمل بر آن نمایند و حلال و حرام را با آن تشخیص بدهند؛ پس نمیتوانند بگویند: «ما نمیدانیم چه بکنیم و چه نکنیم»
"العبد"
دانلود برنامه ضیافت با حضور فرزند آیت الله بهجت :
علی بهجت، فرزند آیتاللهالعظمی بهجت قدسسره، از سال ۶٣ به ارشاد علامه محمدتقی جعفری قدسسره، ملازم پدر شد. علامه به او گفته بود این مرد هر چه میگوید ثبت و ضبط کن. حاصل این ملازمت چندین ساله کولهباری از خاطرات ناب و تجربیات ارزشمند است که در شناخت هر چه بیشتر این عارف و عالم ربانی چراغ راه است. فایل ویدئویی مصاحبه با حجتالاسلاموالمسلمین علی بهجت، در ویژهبرنامه تلویزیونی ماه مبارک رمضان، با موضوع سیره و زندگانی آیتاللهالعظمی بهجت قدسسره، که در تاریخ شانزدهم تیر ماه ١٣٩٣ از شبکه قرآن سیما پخش شد:
آقایانی که طالب مواعظ هستند از ایشان سؤال میشود: آیا به مواعظی که تا حال شنیدهاید عمل کردهاید یا نه؟ آیا میدانید که هرکس به معلومات خود عمل کرد، خداوند مجهولات او را معلوم میفرماید؟ آیا اگر عمل به معلومات-اختیاراً- ننماید شایسته است توقع زیادتی معلومات؟
آیا باید دعوت به حق از طریق لسان باشد؟ آیا نفرموده با اعمال خودتان دعوت به حق بنمایید؟ آیا طریق تعلیم را باید یاد بدهیم یا آنکه یاد بگیریم؟
آیا جواب این سؤالها از قرآن کریم: «وَالَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَن»
و از کلام معصوم(ع): «مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ وَرَّثَهُ اللَهُ عِلْمَ مَا لَمْ یَعْلَمْ» و «من عمل بما علم، کفی ما لم یعلم» روشن نمیشود؟
خداوند توفیق مرحمت فرماید که آنچه را میدانیم زیر پا نگذاریم و در آنچه نمیدانیم توقف و احتیاط نماییم تا معلوم شود.
نباشیم از آنها که گفتهاند:
پی مصلحت مجلس آراستند/نشستند و گفتند و برخاستند
"العبد"