بپوشان روی

به دیدارم بیا هر شب

در این تنهایی تنها و تاریکِ خدا مانند


دلم تنگ است

بیا ای روشن، ای روشنتر از لبخند

شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی ها

دلم تنگ است


بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه

در این ایوان سرپوشیده

وین تالاب مالامال

دلی خوش کرده ام با این پرستو ها و ماهی ها

و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی


بیا، ای هم گناهِ من در این برزخ

بهشتم نیز و هم دوزخ


به دیدارم بیا، ای هم گناه، ای مهربان با من

که اینان زود می پوشند رو در خواب های بی گناهی ها

و من می مانم و بیداد بی خوابی


در این ایوان سرپوشیده ی متروک

شب افتاده ست و در تالابِ من دیری ست

که در خوابند آن نیلوفر آبی و ماهی ها

پرستو ها


بیا امشب که بس تاریک و تنهایم

بیا ای روشنی، اما بپوشان روی

که می ترسم تو را خورشید پندارند

و می ترسم همه از خواب برخیزند

و می ترسم که چشم از خواب بردارند


نمی خواهم ببیند هیچ کس ما را

نمی خواهم بداند هیچ کس ما را


و نیلوفر که سر بر می کشد از آب

پرستوها که با پرواز و با آواز

و ماهی ها که با آن رقص غوغایی

نمی خواهم بفهمانند بیدارند


شب افتاده ست و من تاریک و تنهایم

در ایوان و در تالاب من دیری ست در خوابند

پرستو ها و ماهی ها و آن نیلوفر آبی


بیا ای مهربان با من!

بیا ای یاد مهتابی...

"ماث"

سلام بر تو - بازنشر



نشسته ام که برای تو بدرود بنویسم، 

 

چه بگویم؟ نه آمدنت را و نه حالا رفتنت را باور نکرده ام، باور نمی کنم، 

زود داری می روی امسال، 

نگاهی به دلم کن، تازه ضربان قلبم داشت با تو هماهنگ می شد، 

تازه داشتم می فهمیدم لذت دربند بودن شیطان را،

زود است نرو ای عزیز

 

تو را به هق هق های تنهایی قسم

تو را به پیمان عشقی که بستیم

حال خوشت را 

روح تعبدت را

عشقت را 

تا یکسال از من نگیر 

 نخواه تنهایی ام را 

که بودن با تو خوش ترین لحظه های حیاتم بود

سلام بر تو 

 

السّلَامُ عَلَیْکَ وَ عَلَى لَیْلَةِ الْقَدْرِ الّتِی هِیَ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ
السّلَامُ عَلَیْکَ مَا کَانَ أَحْرَصَنَا بِالْأَمْسِ عَلَیْکَ، وَ أَشَدّ شَوْقَنَا غَداً إِلَیْکَ.
السّلَامُ عَلَیْکَ وَ عَلَى فَضْلِکَ الّذِی حُرِمْنَاهُ، وَ عَلَى مَاضٍ مِنْ بَرَکَاتِکَ سُلِبْنَاهُ.

 

سلام بر تو (بدرود) ، و بر شب قدرى که از هزار ماه بهتر است

سلام بر تو، دیروز چه سخت به تو دل بسته بودیم، و فردا چه بسیار بتو مشتاق خواهیم بود!

سلام بر تو، و بر فضیلتت که از آن محروم شدیم، و برکات گذشته ‏ات که از ما ربوده شد .

اسپایکر


به یاد مظلومیت بشر تا روز قیامت ... 

نمی دونم کجا بود؟ سقیفه یا دشت تف دیده کربلا ، نمی دونم. ولی بشر نتونست! کم آورد، تا بدر و احزاب آمده بود اما ... امان از وسوسه شیطان. 

پارسال عیدفطر بود، خبر کوتاه بود، بهائم داعش همه سربازان موجود (1700 جوان مسلمان) در پایگاه اسپایکر رو اعدام کردند! و بعد فیلم کوتاهی از این نسل کشی. یک سال گذاشت تا زخم ما هم یکسال کهنه تر بشه، بعضی زخم ها هیچ وقت خوب نمی شن. فقط کهنه تر میشن. این روزها دوباره فیلم جدیدی منتشر کردن تا داغ ما رو تازه کنن. تا نمک به زخم ما بپاشن. لینک 


 

امسال وقتی حشد الشعبی به پایگاه رسیدن و پرچم یا حسین رو کنار رودخونه ای که آغشته به خون همه شهدا بود، برافراشتن،  زخم ما التیام نیافت. زخم ما هیچ وقت خوب نمیشه. تا وقتی انتقام پهلوی شکسته مادر رو نگیریم، تا وقتی  انتقام فرق شکافته پدر رو نگیریم و تا وقتی کربلا ...، این نبرد خونین تموم نمیشه. این نبرد، نبرد عزت و شرف و جان و ناموس ماست و با هیچ توافق نامه ای به پایان نمی رسه. تا وقتی پرچم یا حسین(ع) رو در همه جای عالم برافرازیم، این مبارزه ادامه داره. 


برای مریم ...



مریم رشیدی در کلگری تازه سه روز بود که در یک پمپ بنزین کار می کرد. هفته گذشته دو نفر با یک اتومبیل پیک آپ تراک بنزین زدند و بدون پول دادن قصد فرار داشتند.

مریم سعی کرد جلوی فرار آنها را بگیرد ولی زیر گرفته شد و به شدت مجروح شد. مریم رشیدی روز سه شنبه 9 جون در اثر شدت جراحات درگذشت! او فقط 35 سال داشت.

مریم که نام شناسنامه ای او آشتیانا بود حدود یکسال قبل با شوهر و فرزندش به کانادا مهاجرت کرده بود. پلیس تائید کرد که مریم در بیمارستان در گذشته است.

 مریم وقتی دید این دو نفر با پیک آپ تراک قصد فرار دارند به سراغ آنها رفت و جلوی تراک ایستاد تا مانع از فرار آنها شود، ولی آنها به او زدند و در حالی که مریم روی سپر اتومبیل افتاده بود به حرکت ادامه دادند تا اینکه مریم به زمین افتاد و تراک او را زیر گرفت.

این تراک که دزدیده شده بود، توسط پلیس پیدا شده اما پلیس در جستجوی دو مظنون است.


مریم رشیدی و شوهرش احمد نورانی به همراه پسر شش ساله شان کمتر از یک سال قبل در جستجوی زندگی جدید به کانادا مهاجرت کرده بودند. مریم مهندس شیمی و احمد مهندس مکانیک در عرصه صنعت نفت و گاز بودند. به گفته یکی از دوستان آنها به نام عطار، که به همراه همسرش در ایران با مریم رشیدی همدوره بوده اند، مریم شاگرد ممتاز کلاس بوده است. عطار می گوید:

«اوایل سال 2015، مریم و احمد در یک کمپانی کوچک به عنوان مهندس کار گرفتند، متاسفانه به علت رکود اقتصادی، پروژه مذکور متوقف شد و آنها شغلشان را از دست دادند


 



شماها که فقط با رانت به جایی که الان هستید، رسیده اید، شما ها که رنج تحصیل را نچشیده اید و چه می دانید که نخبگان این جامعه چه می کشند...

شماها اصلا می دانید درس خواندن و زحمت کشیدن یعنی چه؟ می دانید در دانشگاه شریف قبول شدن و بعد فارغ التحصیل شدن یعنی چه؟ می دانید 22 سال درس خواندن (12 سال دیپلم + 4 سال کارشناسی + 2 سال ارشد +  4 سال دکترا) و زحمت کشیدن یعنی چه؟

 

 نه دوباره با انگ و اتهام سراغ من نیایید، من نه می دانم اصولگرا چیست و نه اصلاح طلب، نه دلواپسم و نه ذوق مرگ از لاس زدن هایتان با جان و باراک ها ، من یک ایرانی ام،

من و یک ایرانی ام و سوال می پرسم

چرا اکنون پس از 36 سال از انقلاب، هنوز نخبگان جایی در دولت و ارگان های اجرایی ندارند؟ به راستی سهم نخبگان از دستگاه های استراتژیک انقلاب چقدر است؟

چرا هنوز نخبگان کشور تنها چاره ای که برای گذران زندگی می یابند، مهاجرت به خارج از کشور است؟

چرا تا به امروز دولت ها هیچ اقدامی برای حمایت از نخبگان ساکن در خارج از کشور نکرده اند؟ 


پی نوشت:

نمی دانم ولی فکر می کنم زمانه باعث شده صریح تر صحبت کنم. مرزبندی ها باید شفاف تر باشد. دیگر زمان یکی به نعل  و یکی به میخ گذشته، در آخر الزمان هستیم! مرز بین ایمان و کفر از هر زمانی واضح تر و گویاتر شده. سربازان جبهه شیطان و سربازان مهدی(عج) در حال سنگر گرفتن هستند.