مزینان
مزینان

مزینان

هستی بی نشان...


در عظمت بین الطلوعین همین بس که اگر بینا باشی، محبوبت را می بینی! و اگر شنوا باشی، صدایش را می شنوی! اما چه حیف که نه بصیرم و نه سامع، فقط هربار به طلوع آفتاب چشم می دوزم تا شاید نشانی از تو بیابم ای هستی بی نشان ... 


پی نوشت:

دلربایی رنگ ها در طلوع آفتاب در کوهستان ... به رنگ زیبای زرد از پشت کوه ها تا بالای آسمان که آبی تیره شده دقت کنید، واقعا زیباست.  


دتورا ایناکسیا (Datura inoxia)


سلام 

مدت هاست که ننوشته ام، نوشتن فراغ می خواهد، فراغ بال و فراغ دل، که هیچ کدام فعلا موجود نیست، این آخرها مخصوصا خیلی سخت گذشته، اینکه فریاد بکشی و صدایت مثل همان بچه ماهی در اعماق اقیانوس ها باشد که نه کسی می شنود و نه می فهمد. فریاد من نه از سر آن است که بیش از دیگران می فهمم، از سر دردی ست که دارم و دیدن از زاویه ای ست که آدم های غرق شده در روال زندگی، از آن محروم اند. دردی که آدم های مانده بر سر پیمان دارند. و تنها اشک ها می توانند مرهمی باشند. 

راستی تا الان کسی اشک ماهی ها را دیده؟

این روزها حالم شده درست شبیه به همین گل داخل باغچه، متغیر! عجیب! و زیبای سرشار از احساس! سه سال پیش بود که یک دفعه میهمان باغچه مان شد، احتمالا از طریق کود آمده بود. عمر گل فقط یک روز است، آن هم شب باز می شود و صبح قبل از ظهر تمام می شود، چه وقاری دارد اما، همیشه جذب زیبایی اش می شوم و دقیقه های طولانی محو نگاه. 



در دوره تصمیمات سخت به سر می برم، راستی تا بحال شده، تصمیمت را گرفته باشی و اما مدام هرجا نشستی بگویی موندم بین دوراهی؟ حال منم همین است، در دل خودم هم می دانم که تصمیمم را خیلی وقت است گرفته ام، اما بیشتر در حرکت و رفتن اهمال می کنم. به مورچه ها که نگاه می کنم، گاهی خجالت می کشم. از این همه تلاش و کوششان شرمسار می شوم. راستی تابحال انجمن های زیبایشان را دیده ای؟ گویی مهم ترین جلسه تاریخ بشریت را در حال برگزاری اند، شهدنوشی!



از تعمق در دنیای زیبای اطرافم همیشه لذت برده ام و این روزها بیشتر.


به زودی دسترسی محدودی به اینترنت خواهم داشت، به روزرسانی مزینان، کندتر اما منظم تر خواهد شد انشالله، 

به دنیای جدیدی وارد می شوم. از همه دوستان عزیز، خاضعانه  التماس دعا دارم. 


 

حد یقف کجاست؟


تا کجا باید عقب نشست؟ 



پی نوشت: 
 و همچنان بازخوانی مواضع انقلاب (عقلانیت دینی)  نیاز امروز ماست. 

از علی شریعتی تا علی مزینانی


روز جمعه 29 خرداد 1394

ساعت 4:45 صبح 

میدان پروین اعتصامی - خیابان دکتر شریعتی

خواب آلود و خسته، نگاهم به نام خیابان قفل شده، خیابان معلم شهید، دکتر شریعتی، به سال های دور می روم، روزهایی که از یک کتاب کتابخانه (پدر مادر ما متهمیم) همه چی شروع شد. و بعدها سخنرانی های هیجان انگیز که ساعت ها مسحور شیوایی سخنش می شدم. اما شریعتی که بود؟ یک انقلابی بریده و ضد شیعه ، که با ساواک هم همکاری می کرد؟ آنطور که مخالفانش می گویند! و یا یک قدیس که هر آنچه گفته و نوشته بی کم و کاست صحیح است و لازم الجرا! آنطور که موافقانش او را مدح می کنند. 

به یاد دارم سخن عزیزی را که گفته بود، دو گروه در حق این مرد خیلی ظلم کردند: طرفدارانش و مخالفانش! و مگر غیر از این است؟ 


شریعتی را باید به دور هیاهوی آدم های سیاست زده منور الفکر و خر مقدس های نادان شناخت. شریعتی همان هاست که در کتاب هایش نوشته و همان ها که به زبان آورده نه انکه سوسن و احسان دوست دارند بسازند. 


ادامه دارد


حاکمیت تاریخی صالحین و مستضعفین - بازنشر



اینجا میعاد و میقات عهد جدیدی است که در قرن پانزدهم هجری قمری با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران آغاز شده... ما طلایه داران انقلاب دینی در جهان امروز هستیم و معتقدیم که راه ما تنها راهی است که برای بشر به سوی صلح و صلاح عدل و فلاح باقی مانده... کافرین و مشرکین چه بخواهند و چه نخواهند دور تاریخی تمدن غرب به تمامیت رسیده است و فردا عرصه ی حاکمیت تاریخی صالحین و مستضعفین است.



مبارزه آنگاه پایان خواهد گرفت که انقلاب از ماهیت اسلامی خویش دور شود... حقیقت اسلام ظاهر نخواهد شد مگر در کشاکش جهاد و مبارزه... اصلا تصور اسلام بدون مبارزه ممکن نیست و آنانکه این معرفت را ندارند باید در حقیقت ادراک خویش نسبت به دین اسلام شک کنند.

"سید مرتضی آوینی"


پی نوشت:

همه مبانی انقلاب اسلامی، امروز نیاز به بازنشر دارد.