همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی |
|
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی؟! |
|
|
|
به کسی جمال خود را ننموده یی و بینم |
|
همه جا به هر زبانی، بود از تو گفت و گویی! |
|
|
|
غم و درد و رنج و محنت همه مستعد قتلم |
|
تو بِبُر سر از تنِ من، بِبَر از میانه، گویی! |
|
|
|
به ره تو بس که نالم، ز غم تو بس که مویم |
|
شده ام ز ناله، نالی، شده ام ز مویه، مویی |
|
|
|
همه خوشدل این که مطرب بزند به تار، چنگی |
|
من از آن خوشم که چنگی بزنم به تار مویی! |
|
|
|
چه شود که راه یابد سوی آب، تشنه کامی؟ |
|
چه شود که کام جوید ز لب تو، کامجویی؟ |
|
|
|
شود این که از ترحّم، دمی ای سحاب رحمت! |
|
من خشک لب هم آخر ز تو تَر کنم گلویی؟! |
|
|
|
بشکست اگر دل من، به فدای چشم مستت! |
|
سر خُمّ می سلامت، شکند اگر سبویی |
|
|
|
همه موسم تفرّج، به چمن روند و صحرا |
|
تو قدم به چشم من نه، بنشین کنار جویی! |
|
|
|
نه به باغ ره دهندم، که گلی به کام بویم |
|
نه دماغ این که از گل شنوم به کام، بویی |
|
|
|
ز چه شیخ پاکدامن، سوی مسجدم بخواند؟! |
|
رخ شیخ و سجده گاهی، سر ما و خاک کویی |
|
|
|
بنموده تیره روزم، ستم سیاه چشمی |
|
بنموده مو سپیدم، صنم سپیدرویی! |
|
|
|
نظری به سویِ (رضوانیِ) دردمند مسکین |
|
که به جز درت، امیدش نبود به هیچ سویی |
باز نشر
در یک عصر بهاری، روبه روی تلویزیون نشسته ایم، مشغول خوردن عصرانه روز تعطیل، تلویزیون یک فیلم سینمایی پخش می کند، "طعم زندگی" (ترجمه تلویزیون از A Taste of Romance)
اجازه بدهید همین ابتدا، با هم یک قراداد امضا کنیم، من در هیچ کجای نوشته ام، موضع گیری نمی کنم، و تنها سوال می پرسم و شما خواننده این متن، به آنها پاسخ می دهید.
بسم الله
ریحانه 8 سال دارد و در کنار من نشسته و با هم داریم فیلم را تماشا می کنیم. او از احکام عملی دین و مذهبی که به آن متولد شده بی خبر است. پس یک لوح سفید داریم آماده نوشتن. قلم آماده ... می نویسیم :
زن ماجرای فیلم تنهاست و مرد هم با یک دختربچه، باز هم تنهاست. زن و مرد داستان با هم قرار عاشقانه می گذارند، به کوه و گردش می روند، و در یک کلام بدون هیچ مناسبت شرعی، با هم اختلاط دارند. چه می شد اگر ما هم گشت ارشاد نداشتیم؟!
زن داستان ما در همه جای فیلم از نهایت آراستگی مو و لباس و صورت برخوردار است و می دانیم که فناوری های پیشرفته کاملا به او در این امر یاری می رسانند. ریحانه چشمانش مبهوت زیبایی زن ماجراست.
مرد داستان در سرتاسر داستان از زندگی لذت تمام می برد، اصلا استرسی نیست، فشار بی پولی؟ ابدا، فشار کاری؟ اصلا! همه عیشش تمام است، فقط یک زن ندارد که آنهم در طول "طعم زندگی" در حال فراهم شدن است، کاش زندگی ما هم همین طور بود، همه اش آرامش، لذت، دلخوشی و راحتی!
تصاویر پس زمینه با نهایت دقت انتخاب شده اند، همه جا آراسته و مرتب است، خیابان ها در اوج تمیزی و آدم ها در نهایت زیبایی! آدم دلش می خواهد محیطی و جامعه ای مانند آنجا خوب و زیبا و تمیز داشته باشد.
اه دوباره پیام بازرگانی ...
پسرک بعد از 4 ساعت موتورسواری آمده و خسته است، پاندا بستنی اش را معرفی می کند تا پسرک زحمت کش خستگی درکند.
آب میوه خورشید و ستاره بازهم ماشین چند میلیونی جایزه می دهد.
خانم ها دور هم جمع شده اند و در آشپزخانه هایی به غایت اشرافی در مورد خواص مواد شوینده صحبت می کنند.
آه بالاخره انتظارها به سر آمد و "طعم زندگی" از سر گرفته شد:
قرار است بدانیم که طعم واقعی زندگی چگونه است، همه باید در نهایت خوشی و لذت باشند، البته برخی صحنه های نامناسب نیز قبلا توسط برش گران جان بر کف ( که معلوم نیست بعد از دیدن این همه صحنه های منشوری چطور هنوز منحرف نشده اند و ما از آنها می خواهیم آنتی تروجانی را که روی خود نصب کرده اند به سایرین نیز معرفی نمایند) برش داده شده ...
فیلم با وصال عشاق و از بین رفتن کوچکترین ناراحتی و غم زن و مرد داستان و کلا همه آدم های داستان به پایان می رسد، ریحانه در کنارم نشسته و نان بربری اش را می خورد، 2 سال دیگر به سن تکلیف می رسد. نمی دانم چند سال بعد به اینترنت دسترسی پیدا خواهد کرد و در جامعه دوشادوش مردان به فعالیت و کار خواهد پرداخت، فقط امشب سر نمازم برایش دعا می کنم.
راستی قرار بود سوال بپرسم، نه دیگر چشم هایم حس می کنم نم بهاری برداشته، سوال ها را خودتان از خودتان بپرسید.
رو نوشت برای همه دلواپسان پوشش و حجاب
رو نوشت برای همه دلواپسان دین و اخلاق
رو نوشت برای برای ریاست محترم رسانه ملی
رو نوشت برای برش گران جان برکف
رو نوشت برای خدا
رو نوشت برای مظلوم مظلوم مظلوم مهدی(عج)
والسلام
پی نوشت :
ضعف ها و البته خیانت های رسانه ملی اونقدر هست که یک فیلم سینمایی مثل "طعم زندگی" جز موارد کوچک محسوب می شه، همه نواقص ساختاری و محتوایی رسانه ملی به دست یک فرد یا حتی جمع محدود اصلاح نخواهد شد، همه ما باید برای اصلاح بنیادین این رسانه تلاش کنیم، و البته کارهای ارزشمند و فرهنگ سازی های موثر این رسانه رو هم ارج بنهیم، دو مورد از سریال هایی که با همه نواقص اما پیام های ارزشمند برای بحث خانواده و اجتماع داشتن، می تونم به سریال "آوای باران" و سریال "دردسرهای عظیم" اشاره کنم. امیدواریم موارد مشابه این کارها با رفع نواقص موجود ادامه پیدا کنه.
بسم الله الرحمن الرحیم
آغاز ماجرا ...
مطلب مندرج در یک وبلاگ، آغاز نگرانی و دغدغه های عمیق پیرامون شبکه های اجتماعی از قبیل Facebook , Viber و سایر رسانه های از این دست نبود، بلکه سرریز شدن کاسه صبرمان بود ...
مطلب وبلاگ مذکور :
"چرا فیلتر صحنههای نبرد نوین اسلام و شیطان؟!!!
ویچت فیلتر!فیسبوک فیلتر!
برادر یا خواهر عزیزی که این یادداشت را نوشتی. همه ما میدانیم که زمانی که امام زمان(عج) ظهور میکنند، تمامی امکانات عالم برای یاری ایشان بسیج میشوند و به کار میآیند.برخلاف شما که دوره افتادهاید و میگویید وایبر استفاده نکنید و به گفته خودتان جواب یکسانی میشنوید،من دوره نیفتادهام که از صحنه نبرد نوین فرار کنم، بلکه ترجیح دادم در زمین خودشان بازی کنم.فیلتر کردن که دوای درد ما نیست برادر یا خواهر من!اتفاقاً همینجاها صحنههای نبرد نوین حقوباطل است. در همین نرمافزارها کم نیستند افراد دلسوزی در سراسر دنیا که برای اسلام و امامزمان(عج) فعالیت میکنند.چرا فواید بیشمار این نرمافزارها را نمیگویید؟
چرا صرفهجویی در هزینههای عمومی کشور و تعامل بیشتر اعضای خانوادههایی که از هم دور هستند را درشت نمیکنید؟
فرض میکنم مال اسرائیل است(چون حرف شما برای من سند نمیشود)، خب باید فرار بکنیم؟
بد نیست همه ما کمی در یادداشتها و نظرات و اقدامات خود، سنجیدهتر عمل کنیم. شبکه اجتماعی بومی که اگر اشتباه نکنم در سایت تبیان راه افتاد، چقدر پیشرفت کرد؟ هنوز ورد زبان همه جوانان، فیسبوک است؛ تازه خریدوفروش VPN و فیلترشکنهای آن هم شده دکانی برای برخی عده که همین خودش دردنامهای است."
و اما
قسمت اول بحث پیرامون شبکه های اجتماعی
بسم الله الرحمن الرحیم
"ما فتح کننده دل ها و ضمیرها و وجدان ها در سطح جهان خواهیم بود، ما انسان های جهان را به حاکمیت انسان بر خویشتن و آزاد شدن انسان از حاکمیت آنچه غیر انسان است خواهیم رساند، چون وقتی انسان بر خودش حاکم باشد به خدا نزدیک است و وقتی خدا را بر خودش حاکم کند، نتیجه اش این است که خودش هم بر خودش حاکم شده،آیا آن مردی، آن زنی که اسیر هوس های سرکش خودش است برخودش حاکم است؟ نه او اسیر است" "شهید بهشتی"
بحث پیرامون شبکه های اجتماعی آنقدر گسترده و جنجال برانگیز شده که نوشتن در این موضوع کار دشواری ست. پرداختن به سیاست های فیلترینگ، مباحث فرهنگی، اجتماعی و هزاران بحث دیگر، خارج از توان علمی و فکری حقیر و حتی یک جمع محدود است بل این چالش بزرگ نیاز به موسسات تحقیقاتی توانمند و مستقل دارد تا با بهره گیری از کارشناسان مختلف حوزه های روانشناسی، اجتماعی و حتی اقتصادی این مباحث را به گفتگو و بحث و پژوهش گذارند و نتایج آن را در اختیار جامعه اسلامی قرار دهند.
بنابراین این نوشته ها نیز نمی توانند جامع و کامل به بحث و بررسی بپردازند و یا همچون نویسنده عزیز وبلاگ "من گوسفند نیستم" قصد آن ندارد فتوایی پیرامون جهاد "صحنه های نبرد نوین " صادر کند، چه آنکه نویسنده نیز تاکید کرده : "بد نیست همه ما کمی در یادداشتها و نظرات و اقدامات خود، سنجیدهتر عمل کنیم." اگر چه خود به این گفته پایبند نبوده است. چه آنکه حل این پازل پیچیده نیاز به جامع نگری دور از هرگونه تعصب و عقده گشایی دارد،
باید تاکید کنیم که سیاست فیلترینگ و اقداماتی از این قبیل مدت هاست که ناکارامدی خود را نشان داده اند، با یک جستجوی ساده می توان متوجه شد بیش از 63 مورد جایگزین برای نرم افزار Viber موجود است، اما نبود یک استراتژی واحد فرهنگی و اجتماعی و حتی مسدودسازی در مواجه با این موضوعات، اشتباهی جبران ناپذیر است. از این رو قصد داریم با همراهی گروهی از دوستان مومن و انقلابی اولا نگاهی در وسع خودمان جامع به این شبکه ها و فواید و مضرات آنها و در کنار آن ارائه پیشنهاداتی داشته باشیم، ثانیا سعی بر آن است که واقعیات و نه توهمات (چه مثبت و چه منفی) در مورد این شبکه ها بحث و بررسی شود و از آن مهم تر نظرات کاربران پیرامون این موضوع دریافت شود. ثالثا برای برخی دوستان چند نمونه از یادداشت های سنجیده بیاوریم که خدای نکرده معنای یادداشت سنجیده را گم نکنیم و البته دوستان را به تشریح بی شمار فایده ای که برای شبکه های اجتماعی قائل هستند دعوت کنیم.
برای آغاز قسمت اول، نوشته دوست مومن، انقلابی و تحلیل گر منصف "محمدرضا روستا" عزیز تقدیم می شود (نقل از وبلاگ "دمکه ویدار" )، مطلب محمدرضا در دو بخش بررسی محتوایی و تاثیر قالبی ارائه شده، در پایان موارد نیز پیشنهادهای ارزشمندی ارائه شده است:
" اجتماع فردی"
ادامه مطلب ...
|
|
مثل درخت تازه نشانده جوان بمان |
|
دور از هجوم و حمله باد خزان بمان |
|
|
|
طبع بهاری تو زمستان ندیده است |
|
ای باغ پرشکوفه همیشه جوان بمان |
|
|
|
برگشته ای دوباره به پنجاه سالگی |
|
هشتاد و چند سال دگر همچنان بمان |
|
|
|
پیری و از جوانی حافظ جوان تری |
|
ای صاحب زمانه کلیم زمان بمان |
|
|
|
میخواهم از خدا که هزاران هزار سال |
|
ای خضر شعر زنده بمانی، بمان بمان |
|
|
|
دریا که هیچ گاه به پیری نمیرسد |
|
پر جوش و پر خروش کران تا کران بمان |
|
|
|
از شاعر بزرگ پر است آن جهان بس است |
|
ای شاعر بزرگ تو در این جهان بمان |
|
|
|
روی زمین فرشته شدن کار مشکلی است |
|
ای بهتر از ملائک هفت آسمان بمان |
|
|
|
اسفند دود میکندت عشق هر سحر |
|
از چشم زخم مدعیان در امان بمان |
|
|
با همه لحن خوش آوایی ام |
|
در به در کوچه تنهایی ام |
|
ای دو سه تا کوچه زما دورتر |
|
نغمه تو از همه پرشورتر |
|
کاش که این فاصله را کم کنی |
|
محنت این قافله را کم کنی |
|
کاش که همسایه ما می شدی |
|
مایه آسایه ما می شدی هر که به دیدار تو نائل شود
یک شبه حلال مسائل شود |