بسمه تعالی
الحمدلله رب العالمین، و الصلاة علی سید الأنبیاء و المرسلین، و علی آله سادة الأوصیاء الطاهرین و علی جمیع العترة المعصومین، واللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین.
جماعتی از این جانب، طلب موعظه و نصیحت می کنند؛ اگر مقصودشان این است که بگوئیم و بشنوند و بار دیگر در وقت دیگر، بگوییم و بشنوند، حقیر عاجزم و بر اهل اطلاع پوشیده نیست.
و اگر بگویند کلمه ای می خواهیم که امّ الکلمات باشد و کافی برای سعادت مطلقه دارین باشد، خدای تعالی قادر است که از بیان حقیر، آن را کشف فرماید و به شما برساند.
پس عرض می کنم که غرض از خلق، عبودیت است ( و ما خلقت الجن و الانس إلا لیعبدون. سوره ذاریات/56 ) و حقیقت عبودیت؛ ترک معصیت است در اعتقاد که عمل قلب است و در عمل جوارح.
و ترک معصیت، حاصل نمی شود به طوری که ملکه شخص بشود، مگر با دوام مراقبه و یاد خدا در هر حال و زمان و مکان و در میان مردم و در خلوت « ولا أقول سبحان الله و الحمد لله، لکنه ذکر الله عند حلاله و حرامه ».
ما امام زمان عجل الله له الفرج را دوست می داریم، چون امیر نحل است؛ امور ما مطلقاً به وسیله او به ما می رسد؛ و او را پیغمبر صلوات الله علیه برای ما امیر قرار داده؛ و پیغمبر را دوست داریم، چون خدا او را واسطه بین ما و خود قرار داده؛ و خدا را دوست داریم، برای اینکه منبع همه خیرات است و وجود ممکنات، فیض اوست.
پس اگر خود و کمال خود را خواهانیم، باید دوست خدا باشیم؛ و اگر دوست خداییم، باید دوست وسائط فیوضات از نبیّ و وصیّ، باشیم؛ وگرنه یا دوست خود نیستم، یا دوست واهب العطایا نیستیم، یا دوست وسائط فیوضات نیستیم.
پس کیمیای سعادت، یاد خداست، و او محرّک عضلات به سوی موجبات سعادت مطلقه است؛ و توسل به وسائط استفاضه از منبع خیرات، به واسطه وسائل مقرره خودش است. باید اهتدا به هدایات آنها نماییم و رهروی به رهبری آنها نماییم تا کامیاب شویم.
دیگر توضیح نخواهید و آنکه عرض شد، ضبط نمایید و در قلب ثبت [کنید]، خودش توضیح خود را می دهد.
اگر بگویید چرا خودت عامل نیستی؟! می گویم: « اگر بنا بود که باید بگوییم ما عاملیم به هر چه عالمیم، شاید حاضر به این حضور و بیان نمی شدیم »؛ لکن دستور، بذل نعمت است، شاید به مقصود برساند؛ « ما أخذ الله علی العباد أن یتعلّموا حتی أخذ علی العماء أن یعلّموا ».
مخفی نماند اگر میسور شد برای کسی، نصیحت عملّیه بالاتر است از نصایح قولیه « کونوا دعاة إلی الله بغیر أاسنتکم »
وفقّنا الله و ایاکم لما یرضیه و جنبنا جمیعاً عن ما یسخطه و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته والحمدلله أولاً و آخراً والصلوة علی محمد و آله الطاهرین واللعن علی أعدائهم أجمعین.
مشهد، ربیع الثانی 1420
العبد
ای هوای دیدنت سوز آه من
گوشه ابروی تو قبله گاه من
کشته این حسرتم کز چه رو ای گل
چهره پنهان می کنی از نگاه من
به جلوه خود نازنین یارا
شبی بیارا خلوت ما را
من که صد نی حرف دل در گلو دارم
با خیالت روز و شب گفتگو دارم
کی شود تا من نهم سر به دامانت
از ازل این لحظه را آرزو دارم
به جلوه خود نازنین یارا
شبی بیارا خلوت ما را
ای هوای دیدنت سوز اه من
گوشه ابروی تو قبله گاه من
کشته این حسرتم کز چه رو ای گل
چهره پنهان می کنی از نگاه من
The stage is waiting
The audience thirsts for adventure
I wake up in the every morning and i ask myself
? Who am I
l don't even know who l am
I could be anyone
? Who am l
l'm asking the questions here
Show them who you really are
.Yes, I'm nobody
:P.S
(Adapted from Rango(2011
پ.ن 2:
"من کی ام؟" یک پرسش تکراری است
کز ازل چون سیل در من جاری است
باز پتک آهنین <من کی ام؟>
ضربه زن شد با طنین <من کی ام؟>
باز مامور سوالی بی جواب
آمد از راه با حکم عذاب
باز بر در، ضرب انگشتان اوست
حکم جلب روح من در مشت اوست
باز در من، <من کی ام؟> رخ می دهد
ناشناسی گنگ پاسخ می دهد:
من تماماً روح یا تن نیستم
من کسی غیر از خود من نیستم
قطره ای کوچک ز نیل نیستی
هستم اما از قبیل نیستی
حلقه ای چرخان به انگشت عدم
از تبار هیچ، از پشت عدم
روی این دریا حبابی ساده ام
خالی از "من" اتفاق افتاده ام
چرخش وارونه ی زایندگی
باز می گیرد مرا از زندگی
مثل طوماری که بازش کرده اند
باز با انگشت،رازش کرده اند
ناگه از یکسو رهایم می کنند
رهسپار ابتدایم می کنند
در مسیر تو به توی نیستی
تند می غلتم به سوی نیستی
روی دست موج چون خس می روم
واژگون می غلتم و پس می روم
می خورد شلاق گردابم به تن
می درد بر قامت من پیرهن
از هوای وهم، خالی می شوم
موج دریای خیالی می شوم
نیستی را نفس می گیردم
از خودم بی وقفه پس می گیردم
مست طوفان، چرخ چرخان، پیچ پیچ
می روم تا ساحلی از جنس هیچ
می خَلَد خارِ عدم در تاولم
باز می گردم به جای اولم
اولین پست امسال مزین به نام شما بود بانو، آخری هم باید با نام مطهر شما تموم بشه:
فرصت عمر در حال گذر هست و باز هم آخر سال، سال بعد زنده ام یا نه؟
شهاب می گفت : تو روایت هست هم وقتی غصه داری و ناراحتی، هم وقتی که خوشحالی، یه جا مشترک هست که میشه رفت : قبرستان.
ظهر پنج شنبه امسال، حس غریبی تو قلبم سنگینی می کرد، غصه دار شده بودم، تا رفتیم به سر خاک مردگان، همون ها که فرصتشون تموم شده ...