و تو چه می دانی که چقدر دلتنگ صدایت مانده ام ...


باور کن، باور کن چشم های تو را دوست دارم ... 


پی نوشت: 

مهران دوستی را اول بار در نمایشگاه کتاب دیدم، ساده بگویم صادق بود و بی ریا! هنوز گرمای صدایش را در وجودم حس می کنم! 


نمی دانم مهران دوستی چه تفکری داشت، کدام سمتی بود و ... اصلا مهم نیست! مهم این است هیچ وقت صدایش را به بیگانگان نفروخت! شرف داشت! مرد بود! 

همین.



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد