امین

ای عشق بیا و بازم از راه ببر

 

از راه به سرمنزل دلخواه ببر

بی‌تاب به دیدن امین می‌رفتم

گل گفت مرا نیز به همراه ببر

 

پاییز رسید و شهر خوش‌رنگ شده ست

دور از تو ولی کمی بدآهنگ شده ست

با گل به ملاقات تو آمد دل من

گل نیز دلش برای تو تنگ شده ست

 

ای غیرت آبدیده! برخواهی خاست

محکم عین عقیده برخواهی خاست

چشمان تو آیینه صبح و سحرند

بیدارتر از سپیده برخواهی خاست