ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
به نام دوست
غروب پنج شنبه 15 رجب
گاهی همه عالم را می گردی تا گمشده ای را بیابی، غافل از اینکه گمشده ات همین جا پیش تو، در کنار تو بوده و تو غفلت کرده ای،
علما می فرمایند گام اول یقظه (بیداری) است و این منزل ارزشمند چیزی ست که باید قدر دانست.
من نیز چندوقتی ست دریافته ام آنچه نوشته ام و آنچه انجام داده ام، حدیث نفس بوده و بس. دریافته ام تا سدی به نام "من" هست، هیچ حقیقتی برایم مکشوف نخواهد شد،
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
و این همان گمشده و همان قفلی ست که بر قلب و روحم زده شده و تمام هستی مرا به بند کشیده. عشاق را مرامی ست که به آن ذوب در معشوق می گویند و قدم اول آن گذشتن از خویشتن است.
بنابراین من نیز دارم تمام نوشته ها و حدیث نفس هایم را در یک گونی جمع می کنم تا هرچه زودتر به دست یکی از همین چهارشنبه های جهل بسپارم و به تماشای سوختنش بنشینم.
یادداشت های روزانه، نوشته های مزینان، داستان های نیمه تمام، طرح های ذهنی، آدم های اطرافم، دلبستگی هایم، اعمالم کردارم و هرآنچه که رنگی غیر الهی دارد، همه و همه باید بسوزد، این من باید بسوزد. آری سید مرتضی ... من نیز می خواهم خودم را از میان بردارم تا فقط خدا بماند، تا الله جلوه کند.