مزینان
مزینان

مزینان

و تو چه می دانی! ...


"میلیون ها شیعه با پای پیاده راهی کربلا شدند!

.

چی باعث میشه مردمی فکر کنن پیاده رفتن ارزشی برتر از سواره رفتن داره؟ 

.

شاید زجر کشیدن در راه زیارت با زجر کشیدن علیه ظلم برابری میکنه!! 

.

من به عقاید احترام میذارم"

 


نامه ای برای آنها که به عقاید احترام می گذارند :

مسافران قطار با پدیده ای شگفت به نام سنگ انداختن به قطار، به خوبی آشنا هستند، چند سال پیش، با خودم فکر می کردم علت این پدیده چیست، یک شب با خودم می اندیشیدم که سنگ انداز چرا و با چه انگیزه ای این کار را می کند، 

شاید هیبت قطار که با همه وجود در حال حرکت است، سنگ انداز را هراسان می کند

شاید اینکه سنگ انداز ایستاده، و در ایستادن جمود است، و جمود دروازه جهل است

شاید سنگ انداز، در برابر این حرکت بزرگ و سیال که او را جا گذاشته، احساس حقارت می کند

شاید، نمی دانم اما

نکته این جاست که سنگ انداز از فرایندی به نام حرکت قطار بر روی ریل با آن صدای مهیب، نمی تواند به درک درستی برسد، آن را هضم کند و بفهمد، آن را با دنیای جهل آمیز خود می سنجد و وقتی پاسخی نیافت سنگ می اندازد.

برخی افکار درست شبیه به این سنگ اندازی جاهلانه اند، و حیرت آور  اینکه جمله خوش آب و رنگ "من به عقاید احترام می گذارم" پوششی می شود برای سنگ انداختن! من به رفتن قطار احترام می گذارم اما خوب سنگم را هم حواله می کنم!

راستی شاید سنگ شما شیشه ای شکست، شیشه قطاری، و یا دلی! قبل از برداشتن سنگ کمی بیاندیشیم. قرار نیست همه مثل ما ایستاده باشند، بعضی ها در حال حرکتند. 

 

پی نوشت:

چند وقت پیش قرار بود برای صحبت های خانم تهمینه میلانی (کلیک کنید) پستی ارسال کنم. اما کمی بعد با خودم فکر کردم آخر من کجا و تهمینه کجا؟! ایشان هم شان من نیست (نه اینکه من خوبم و تهمینه بد! نه همانا ما به سخن پروردگار خود ایمان داریم که معیار برتری نزد درگاه الهی تقواست، و کیست جز خدا که از میزان تقوای دل ها باخبر باشد؟)

اما من دیر زمانی ست که شتابان می تازم! 

من هم روزی مثل تهمینه می اندیشیدم، مثل او حرف می زدم و چون او اشکال وارد می کردم، اما خیلی وقت است که از آن دنیای تاریکی که جهلم برایم ایجاد کرده بود، فاصله گرفته ام. پرده های تاریکی دریده نمی شود مگر به اعجاز آگاهی! جنس این پرده ها، متفاوت است، گاهی چند فرمول ریاضی و فیزیک که با کاغذ پاره ای به نام ارشد و دکترا مزین شده، گاه پول و ثروت و گاه شهرت و به اصطلاح محبوبیت! و چه پرده های تاریکی!

اولین جرقه های آگاهی را شهید بزرگوار دکتر شریعتی در من زد، وقتی پدر مادر ما متهمیم را زیر کتاب های دیفرانسیل کنکور قایم می کردم و دور از چشم خانواده به مطالعه آن می پرداختم. بعدها کم کم حس کردم شریعتی خود نیز می تواند حجاب تازه ای باشد، بیشتر و بیشتر خواندم، از عبدالکریم سروش خواندم تا محمد تقی جعفری، از محمدرضا حکیمی تا مرتضی عسگری!  و تا رسیدم به قرآن!

و تو چه می دانی که کیست محمدتقی جعفری وقتی از عقل خود بنیاد می گوید؟ و تو چه می دانی که کیست مرتضی عسگری وقتی از سقیفه به سخن می نشیند؟ و تو چه می دانی که چیست پیاده روی اربعین، تو نمی توانی ببینی آنها پیاده نیستند، بر بال ملائک سواره اند! تو خواهی گفت کو؟ من که نمی بینم، من آن هواپیما را می بینم که پرواز می کند و مرا به توهم و خیال پردازی متهم خواهی کرد، اما تهمینه به خدا سوگند من دیدم جبرئیل را که یک بال بر نجف داشت و بال دیگر بر کربلای حسین، و زائران همه سوار بر آن بودند و به طرفه العینی همه میهمان حسین! و تو چه می دانی که چیست میهمانی حسین! 

تهمینه تا وقتی دغدغه ات نشان دادن اتاق خواب بازیگران فیلم هایت باشد، هرگز نخواهی دید ... 

مرا با تو سخنی نیست، پس لطفا برایم جوابیه نفرست که هرگز آن را نخواهم خواند.

والسلام 


پی نوشت 2:

می خواستم سربرگ سایت رو به سربرگ اصلی برگردونم، دیگه دست بهش نمی زنم.


پی نوشت 3: 

و کجاست شریعتی که دوباره برایم بگوید: 

"در حالی که اکثریت نزدیک به اتفاق بزرگ ترین نبوغ های علمی و مکتشفان و مخترعان نامور اروپایی که دانش جدید بشری را به آسمان رسانده اند مذهبی اند، در کشور های اسلامی، نیمه روشنفکر جوان ما به مرحله روزنامه خوانی که می رسید یا لباس و اثاث و آرایش اروپایی را که به کار می برد و بخصوص اگر چند درسی هم از علم الاشیاء به نام علوم ریاضی یا طبیعی در کلاس ها می خواند، خدا را دیگر بنده نبود!"


پی نوشت 4: 

خداوند حکیم می فرماید : قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَکُمْ ، اگر سخنی دارید برهان و دلیل بیاورید. ما نیز به آزادی بیان و عقیده معتقدیم، اما با سه خط به اعتقادات میلیون ها نفر توهین کردن، را نمی توان در زمره آزادی بیان به حساب آورد. مثل همان کاریکاتوریست دانمارکی که می گفت من کاریکاتورم را کشیده ام، و آزادم هر چه می خواهم بکشم. هر چه مسلمانان می گفتند پیامبر ما، رسول رحمت بود، او می گفت داعش و القاعده و ... . چند وقت پیش در جمعی گفتم، خوشا به حال ریچارد داوکینز ضد خدا، و بدا به حال پیروان گوش و چشم بسته اش! ریچارد در کفرش اول است، برای آنچه می گوید کتاب می نویسد، دلیل می آورد (حتی دلیل مغالطه آمیز) سفر می رود و لحظه ای از پا نمی نشیند، اما برخی با یک برنامه BBC ناگهان تبدیل به روشنفکران بی حد و مرزی می شوند که هیچ خدایی را بنده نیستند. و پناه بر خدای بزرگ! نقد من، نقد یک فرد نبوده و نیست بلکه نقد یک جریان است آنها که بی هیچ برهانی به قطارهای در حال حرکت سنگ می اندازند. 


پی نوشت5 :

محمد عزیز برای مزینان فرستاد: ( و  چه اندیشمندی بود این استاد شهید) 

"از کودکی همیشه این سوال برایم مطرح بود که :چرا قطار تا وقتی ایستاده است کسی به او سنگ نمی زند اما وقتی قطار به راه افتاد سنگباران می شود…

این معما برایم بود تا وقتی که بزرگ شدم و وارد اجتماع شدم دیدم این‏ قانون کلی زندگی ما ایرانیان است که هر کسی و هر چیزی تا وقتی که ساکن‏ است مورد احترام است، تا ساکت است مورد تعظیم است اما همین که به راه افتاد و یک قدم برداشت، نه تنها کسی کمکش نمی‏کند، بلکه‏ سنگ است که بطرف او پرتاب می‏شود و این نشانه یک جامعه مرده است. ولی یک جامعه زنده فقط برای کسانی احترام قائل است که متکلم هستند نه‏ ساکت، متحرکند نه ساکن، باخبرترند نه بی‏خبرتر … ( مرتضی مطهری، کتاب حق و باطل)"


پی نوشت 6: 

علیرضا نوشته : 

حسین جانم، ای کاش و ای کاش فقط یک بار لایق زیارت اربعین تو و با پای پیاده شوم! من برای این زجر شیرین لحظه ها را تا اربعین بعد می شمارم! حسین جانم، ای کشتی نجات بشریت! و ای منتهی آرزوی مستضعفان عالم، به خدا سوگند که کاش می توانستم همه عمر در غم تو و اهل بیت پیامبر، سیاه پوش باشم و بگریم! حسین جان، مرده باد قلبی که از عشق تو تهی باشد، بریده باد  پایی که قدم در راه تو نگذارد!


پی نوشت 7:

سید مهدی نوشته : 

امسال اربعین از پیاده روی جا ماندم، مستند الا یا اهل العالم را امسال روز اربعین دیدم و فقط برای مهدی(عج) اشک ریختم : 

دانلود مستند الا یا اهل العالم 


این پست دیگر به روز نمی شود، دل من هم هوای جمکران دارد...